افســــونــــگر



بي تو مهتاب

بی تو مهتاب شبی را همگان میدانند
همگان شعر دو چشمان تو را میخوانند
تو که از کوچه غمگین دلم میگذری
تو که از راز دلم با خبری
تو چرا رسم وفایت گم شد
برق چشمان سیاهت گم شد
با توام ای مه مهتاب شبان
با تو ای زلف پریشان جهان
بی تو صد خاطره ام گریان است
بی تو اشکم شاعر باران است
بی تو دیگر نفسم بند امد
بی تو جوی دل من خشکیده ست
بی تو مهتاب نهان است ز ابر
ابر غم باریده ست
با تو گفتم با شرم با تو گفتم از دل
با تو از قصه عشقم گفتم و تو در اوج سکوت
با نگاهی پر تردید و خمود گفتی
از عشق حذر کن نفسم بند امد
بی تو مهتاب شبی را باز هم میخوانم...

 

پنج شنبه 22 مرداد 1394برچسب:,

  توسط ساحره  |
 

بازي با گرگ...

 

ﮔﺮﮒ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﻋﺎﺷﻖ ﻃﻌﻤﻪ ﺍﺵ ...
ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺷﺪ
ﺑﻮﯾﯿﺪﺵ
ﺑﻮﺳﯿﺪﺵ ﻭ
ﺑﺎ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺪ ...
ﺍﻓﺴﻮﺱ ...
" ﺫﺍﺕ " ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺳﺪ !!...
ﺷﯿﺮﻫﺎ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺳﻠﻄﺎﻥِ ﺟﻨﮔــَـﻠَﻨﺪ !
ﻭ ﺑﺒﺮ ﻗﻮﯼ ﺗﺮﯾﻦ ﺣﯿﻮﺍﻥِ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ!
ﺍﻣﺎ ﺧﻨﺪﻩَ ﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭِ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ
ﺩﺭ ﺳﯿـــﺮﮎ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﭙَﺮﻧﺪ !
ﻭﻟــﯽ " ﮔﺮﮒ " ﺭﺍﻡ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ !
ﻫﻤـــﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ " ﮔﺮﮒ "
ﺣُــﮑﻤﺶ " ﻣـــَـــﺮﮒ " ﺍﺳﺖ........................

دو شنبه 25 خرداد 1394برچسب:,

  توسط ساحره  |
 

گرگ فقط یک دوست دارد:عقل و سیاستش
گرگ یک دشمن دارد:اعتمادش
یک هدف دارد:دریدن و نابود کردن
گرگ یک زخم دارد:شلاق سرنوشت بر قلبش
یک دوا بر زخم هایش دارد:زوزه
یک عشق دارد:جفتش
گرگ یک نفرت دارد:خیانت
یک افتخار دارد:اصالتش
گرگ یک میراث دارد:شعله های آتش
یک علاقه دارد:کشتن

گرگ یک حرف دارد:صداقت
گرگ یک غم دارد:تنهایی
گرگ یک جرم دارد:بی گناهی
گرگ یک سلاح دارد:خشمش
گرگ یک چیز را می شناسد:نابودی
گرگ یک آشنا دارد:ماه
گرگ یک قلب دارد که ان را نیز دریده
گرگ یک منطق دارد:دریدن
گرگ یک قانون دارد:زنده ماندن
گرگ یک رنگ دارد:تاریکی
گرگ یک روش دارد:جنگیدن و تنها ماندن

و یک خاطره دارد:اولین خون
ای خدا این حیوان مگر چیست؟
آوای وحش از قعر جنگل در گوشم فریاد کشید او فقط یک گرگ است........

دو شنبه 25 خرداد 1394برچسب:,

  توسط ساحره  |
 

هنوزم گرگ مانده ام...

حیوان عجیبی ست

 

! کشته میشود امااسیر نمی شود...

 

گرگ...

 

در جنگل من هوا سرد است ....

 

آهوها با کفتارها می چرخند...

 

روباه ها قصد فریبم را دارند...

 

دیگر گرگی وجود ندارد...

 

باوجود سختی ها وزخم های روی تنم...

 

من هنوز گرگ مانده ام...

 

با وجود اینکه آسمان را ابرهای تیره فرا گرفته....

 

من هنوز به خورشید خیره می شوم...

 

با وجود اینکه همه چیز بر علیه من است...

 

ولی من هنوز بر فراز کوه با غرور زوزه میکشم...

 

ای سرنوشت من..!!!

 

بدان که طوفان سختی هایت...

 

آتش وجودم را خاموش نخواهد کرد...

 

من تا آخر ایستاده ام...

دو شنبه 25 خرداد 1394برچسب:,

  توسط ساحره  |
 

قســـــــــــــــم

پسر : ضعیفـﮧ دلموטּ برات تنگ شده بود ” اومدیم زیارتت ڪنیم!
دختر:تو باز گفتے ضعیفـﮧ ؟
پسر:خب منزل بگم چطوره ؟
دختر:وااااے از دست تو !!
پسر:باشـﮧ باشـﮧ ویڪتوریا خوبـﮧ ؟
دختر:اه اصلا باهات قهرم!!
پسر:باشـﮧ بابا ” تو عزیز منے خوب شد؟ آشتے؟
دختر:آشتے ” راستے گفتے دلت چے شده؟؟
پسر:دلم!؟ آها از دیشب تا حالا یڪم پیچ میده!!
دختر:واقعا ڪـﮧ!
پسر:خب چیـﮧ ؟ نمیگم مریضم اصلا ” خوبـﮧ ؟
دختر:لوووووس!!
پسر:اے بابا ضعیفـﮧ اگـﮧ اینبار قهر ڪنے نازڪش ندارے ها!!
دختر:بازم گفت ایـטּ ڪلمه رو. . .!!
پسر:خب تقصیر خودتـﮧ میدونے اونایے رو ڪـﮧ دوست دارم اذیت میڪنم “
هے نقطه ضعف میدے دستم.
دختر:مـטּ از دست تو چیڪار کنم؟؟
پسر:شڪر خدا . . .! دلم پیچ میخورد چوטּ تو تب و تاب ملاقات تو بودم ” لیلے قرטּ ۲۱ مـטּ
دختر:چـﮧ دل قشنگے دارے تو چقد بـﮧ سادگے دلت حسودیم میشـﮧ
پسر:صفاے وجودت خانومم.
دختر:میدونے دلم تنگـﮧ براے اوטּ همـﮧ پیاده روے هاموטּ
براے سرڪ ڪشیدטּ تو مغازه ڪتاب فروشے و ورق زدטּ ڪتابها ” براے بوے ڪاغذ
براے شونـﮧ بـﮧ شونـﮧ باهات راه رفتنو دیدטּ نگاه حسرت بار بقیـﮧ ” آخـﮧ هیچ زنے مردے مثل مـטּ نداره.
پسر:میدونم میدونم منم دلم تنگـﮧ ” براے دیدטּ آسموטּ تـــو چشماے تـُـ ،
براے بستنیهاے شاتوتے ڪـﮧ با هم میخوردیم
براے خونـﮧ اے ڪـﮧ توے خیال ساختـﮧ بودیم و مـטּ مردش بودم
دختر: یادتـﮧ همیشـﮧ بـﮧ مـטּ میگفتے خاتوטּ ؟
پسر:آره یادمـﮧ آخـﮧ تو منو یاد دخترهاے ابرو ڪموטּ قجرے مینداختے !!
دختر : ولے مـטּ ڪـﮧ بور بودم
پسر : باشـﮧ فرقے نمیڪنـﮧ .
دختر : آخ چـﮧ روزهایے بود دلم براے دستاے مردونت ڪـﮧ تو دستام گره میخورد تنگ شده مجنون مـטּ.
پسر:. . .
دختر:چت شد؟ چرا چیزے نمیگے ؟
پسر:. . .
دختر:نگاه ڪـטּ ببینم. . .!منو نگاه ڪـטּ .
پسر : . . .
دختر : الهے بمیرم چشات چرا نمناڪ شده ؟ الهے فدات بشم .
پسر : خدا نڪنـﮧ ( هق هق گریـﮧ )
دختر:چرا گریه میکنے؟!
پسر:چرا نڪنم؟ هــــآ ؟
دختر: مـטּ دوست ندارم مرد مـטּ گریـﮧ ڪنـﮧ .. جلوے ایـטּ همـﮧ” آدم بخند دیگـﮧ بخند زود باش
پسر:وقتے دستاتو ڪم دارم چطور بخندم ؟ ڪے اشڪامو ڪنار بزنـﮧ ڪـﮧ گریـﮧ نڪنم؟
دختر: اگـﮧ گریـﮧ ڪنے منم گریـﮧ میڪنما
پسر : باشـﮧ … باشـﮧ .. تسلیم .. ولے نمیتونم بخندم .
دختر : آفریـטּ حالا بگو ببینم ڪادو ولنتایـטּ چے برام خریدے؟!
پسر : تو ڪـﮧ میدونے مـטּ از ایـטּ لوس بازیا خوشم نمیاد ولے امسال برات ڪادوے خوبے آوردم.
دختر : چے ؟ زود باش آب از لب و لوچه ام آویزوטּ شد
پسر : ….
دختر : بآز دوباره ساڪت شدے؟!
پسر : برات ڪادو ( هق هق گریـﮧ ) یڪ دستـﮧ گل گلایر !
یڪ شیشـﮧ گلاب
یڪ بغض طولانے آوردم
تڪ عروس گورستاטּ
۵شنبه ها دیگـﮧ خیابونا بدوטּ تو صفایے نداره .
اینجا ڪنار خونـﮧ ے ابدیت میشینم و فاتحـﮧ میخونم
نـﮧ ” اشڪ و فاتحـﮧ
نـﮧ ” اشڪ ودلتنگے و فاتحـﮧ
نـﮧ ” اشڪ و دلتنگے و فاتحـﮧ و خاطرات نـﮧ چنداטּ دور
اما نـﮧه … خاتوטּ مـטּ و تو خیلے وقتـﮧ ڪـﮧ …
آرام بخواب بانوے ڪوچ ڪرده ے مـטּ …
دیگـﮧ نگراטּ قرص هاے نخوردم ” لباس هاے اُتو نڪشیدم ” صورت پف ڪرده ام از بیخوابیم نباش
نگراטּ خیره شدטּ مردم بـﮧ اشڪهاے مـטּ نباش
بعد از تو دیگه مرد نیستم اگـﮧ بخندم

جمعه 1 اسفند 1393برچسب:,

  توسط ساحره  |
 

اثبات عشق


پس از كلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج كردم... ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود... اما چند سال كه گذشت كمبود بچه رو به وضوح حس می كردیم.

می دونستیم بچه دار نمی شیم. ولی نمی دونستیم كه مشكل از كدوم یكی از ماست. اولاش نمی خواستیم بدونیم. با خودمون می گفتیم، عشقمون واسه یه زندگی رویایی كافیه. بچه می خوایم چی كار؟ اما در واقع خودمونو گول می زدیم. هم من هم اون، چون هر دومون عاشق بچه بودیم.

تا اینكه یه روز؛ علی نشست رو به رومو گفت: اگه مشكل از من باشه، تو چی كار می كنی؟
فكر نكردم تا شك كنه كه دوسش ندارم. خیلی سریع بهش گفتم : من حاضرم به خاطر تو روی همه چی خط سیاه بكشم.

علی كه انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت كشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد.
گفتم: تو چی؟ گفت: من؟
گفتم: آره... اگه مشكل از من باشه... تو چی كار می كنی؟
برگشت و زل زد به چشامو گفت: تو به عشق من شك داری؟ فرصت جواب ندادو گفت: من وجود تو رو با هیچی عوض نمی كنم.

با لبخندی كه رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد كه من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره.
گفتم: پس فردا می ریم آزمایشگاه.
گفت: موافقم، فردا می ریم.
و رفتیم ... نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سركه می جوشید. اگه واقعا عیب از من بود چی؟!

سر خودمو با كار گرم كردم تا دیگه فرصت فكر كردن به این حرفارو به خودم ندم...
طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه. هم من هم اون. هر دو آزمایش دادیم تا اینكه بهمون گفتن جواب تا یك هفته دیگه حاضره...

یه هفته واسمون قد صد سال طول كشید... اضطرابو می شد خیلیآسون تو چهره هردومون دید.
با این حال به همدیگه اطمینان می دادیم كه جواب ازمایش واسه هیچ كدوممون مهم نیس.
بالاخره اون روز رسید. علی مث همیشه رفت سر كار و من خودم باید جواب آزمایشو می گرفتم... دستام مث بید می لرزید. داخل آزمایشگاه شدم...
علی كه اومد خسته بود. اما كنجكاو ... ازم پرسید جوابو گرفتی؟
كه منم زدم زیر گریه. فهمید كه مشكل از منه. اما نمی دونم كه تغییر چهره اش از ناراحتی بود یا از خوشحالی ...

روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می شد.
تا اینكه یه روز كه دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود، بهش گفتم: علی، تو چته؟ چرا این جوری می كنی؟
اونم عقده شو خالی كرد و گفت: من بچه دوس دارم مهناز.
مگه گناهم چیه؟! من نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر كنم.

دهنم خشك شده بود و چشام پراشك. گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوس داری...
گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی. پس چی شد؟
گفت: آره گفتم. اما اشتباه كردم. الان می بینم نمی تونم. نمی كشم...
نخواستم بحثو ادامه بدم... دنبال یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه كنم و اتاقو انتخاب كردم...

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم تا اینكه علی احضاریه آورد برام و گفت می خوام طلاقت بدم یا زن بگیرم!
نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم، بنابراین از فردا تو واسه خودت؛ منم واسه خودم ...
دلم شكست. نمی تونستم باور كنم كسی كه یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش كرده بودم، حالا به همه چی پا زده.

دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساكمم بستم.
برگه جواب آزمایش هنوز توی جیب مانتوام بود.
درش آوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو كنار گلدون گذاشتم.
احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون...

توی نامه نوشته بودم:

علی جان، سلام
امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی. چون اگه این كارو نكنی خودم ازت جدا می شم.
می دونی كه می تونم. دادگاه این حقو به من می ده كه از مردی كه بچه دار نمی شه جدا شم. وقتی جواب آزمایشارو گرفتم و دیدم كه عیب از توئه
باور كن اون قدر برام بی اهمیت بود كه حاضر بودم برگه رو همون جاپاره كنم...
اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه...

توی دادگاه منتظرتم... امضا؛ مهناز.

جمعه 1 اسفند 1393برچسب:,

  توسط ساحره  |
 

دو راهی...

سخت ترین دو راهی ، دوراهی بین فراموش کردن و انتظار است !
گاهی کامل فراموش میکنی و بعد میبینی که باید منتظر می ماندی و گاهی آنقدر منتظر میمانی تا وقتی که میفهمی زودتر از این ها باید فراموش میکردی . . .

پنج شنبه 16 بهمن 1393برچسب:,

  توسط ساحره  |
 

قــول بــده کــه خــواهــی آمــد
امــا هــرگــز نیــا!
اگــر بیــایــی
هــمه چیــز خــراب می شــود!
دیــگر نــمی تــوانــم
اینــگونــه بــا اشتــیاق
بــه دریــا و جــاده خیــره شــوم!
مــن خــو کــرده ام
بــه ایــن انتــظار،
بــه ایــن پــرســه زدن هــا
در اسکــله و ایستــگاه!
اگــر بیــایــی
مــن چشــم بــه راه چــه کســی بمــانــم؟

پنج شنبه 16 بهمن 1393برچسب:,

  توسط ساحره  |
 

انتظار

تا زنده ام می نشینم به انتظارت . . .
شاید هم نیایی ! من انتظارم را میکشم...

پنج شنبه 16 بهمن 1393برچسب:,

  توسط ساحره  |
 

بهــــــــا نه ام تویی...

 

پنج شنبه 16 بهمن 1393برچسب:,

  توسط ساحره  |
 

 



به وبلاگ من خوش آمدید


 

 

 بي تو مهتاب
 بازي با گرگ...
 هنوزم گرگ مانده ام...
 قســـــــــــــــم
 اثبات عشق
 دو راهی...
 انتظار
 بهــــــــا نه ام تویی...
 مهم آرامش است
 با تــ❤ــوام
 فقـــــــــط ( تو )
 تــــــــــــو...
 بگویید دوستش دارید...
 دوستــــــــ مجازی من...
 تو مال منـــــــی...
 اینجا من مینویســـــــــــم!!!

 

هفته اول بهمن 1394
هفته دوم دی 1394
هفته دوم بهمن 1393
هفته اول بهمن 1393
هفته چهارم دی 1393
هفته اول بهمن 1393
هفته سوم دی 1393
هفته دوم دی 1393

 

ساحره

 


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان افســــونــــگر و آدرس sahereyeshab.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





جامعه مجازی دلنما
عاشقانه
پرس چت(محیطی برای دوستی های صمیمی)
ردیابی ماشین
حمل هوایی ماینر از چین
لیزر دوچرخه
هد اپ یسپلی کیلومتر روی شیشه
جلو پنجره لیفان ایکس 60

 

فوتبالی ها
خرید از علی اکسپرس تحویل ایران
خرید از علی بابا
جلو پنجره جک جی 5

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: